کتابخانه اندیشه دستگرد
کتابخانه اندیشه دستگرد

کتابخانه اندیشه دستگرد

فرمانده...


در خلال یک نبرد بزرگ ،فرمانده قصد حمله به نیروی عظیمی از دشمن را داشت.

فرمانده به پیروزی نیروهایش اطمینان کامل داشت ولی سربازان وی دو دل بودند.
فرمانده سربازان را جمع کرد ,سکه ای از جیب خود بیرون آورد , رو به سربازان کرد و گفت : سکه ای را بالا می اندازم,اگر رو بیاید پیروز می شویم و اگر پشت بیاید شکست می خوریم.
بعد سکه را به بالا پرتاب کرد.سربازان همه به دقت به سکه نگاه کردند تا به زمین رسید.

سکه به سمت رو افتاده بود.
سربازان نیروی فوق العاده ای گرفتند و با قدرت به دشمن حمله کردند و پیروز شدند.
پس از پایان نبرد,معاون فرمانده نزد او آمد و گفت:قربان,شما واقعا می خواستید سرنوشت جنگ را به یک سکه واگذار کنید؟
فرمانده با خونسردی گفت:بله و سکه را به او نشان داد..."هر دو طرف سکه رو بود"

همه سکه های زندگی ما رو هستند اگر ما بخواهیم ...

منبع:چهار اثر از فلورانس اسکاول شین 
نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.