کتابخانه اندیشه دستگرد
کتابخانه اندیشه دستگرد

کتابخانه اندیشه دستگرد

بخشودگی جرایم



به اطلاع می رساند: 

به  مناسبت ایام ماه مبارک رمضان، جرایم دیرکردی اعضاء کتابخانه‌های عمومی که نسبت به بازگرداندن منابع در دست امانت خود به کتابخانه‌ها اقدام نمایند،  از روز پنجشنبه27 اردیبهشت لغایت پنجشنبه 24 خرداد، به مدت یکماه، مورد بخشودگی کامل قرار دهد. 

معرفی تازه های کتابخانه "رمان ما تمامش می کنیم "


رمان «ما تمامش می‌کنیم» اثر کالین هوور 

کالین هوور در این رمان جسورانه داستانی را روایت می‌کند از عشقی فراموش‌ناشدنی که ناچار باید بیشترین بها را برای آن پرداخت.

داستان این رمان درباره دختری با عنوان «لیلی» است که با یک جراح مغز و اعصاب به نام رایل کینکید آشنا می‌شود و این مساله ناگهان آنچنان زندگی را برایش زیبا می‌کند که در رویای خود نیز نمی‌توانسته تصورش کند که باورکردنی نیست. اما وقتی دغدغه‌های مربوط به این آشنایی جدید، ذهن لیلی را به خود مشغول کرده، خاطرات اتلس کاریگن، اولین نامزد او و رشته‌ای که او را به گذشته‌ پیوند می‌دهد، درگیرش می‌کند.اتلس در گذشته، با لیلی نقاط مشترک فراوانی داشته و از او محافظت کرده است. به همین علت، وقتی ناگهان و به دنبال این آشنایی تازه پیدایش می‌شود، هر آنچه لیلی با رایل ساخته، مورد تهدید قرار می‌گیرد و این معنی را در ذهن لیلی پررنگ می‌کند که هی اوقات، کسی که دوستت دارد، بیش از همه آزارت می‌دهد.

سارا پیکانن، نوسنده رمان پرفروش بین‌المللی «همسایگان بی‌عیب و نقص» درباره‌ این رمان می‌گوید: «ما تمامش می‌کنیم» یک داستان عاشقانه معمولی نیست. این کتاب قلبتان را می‌شکند و همزمان، آن را از امید لبریز می‌کند. تا انتهای داستان، در میان گریه خواهید خندید.


 

معرفی تازه های کتابخانه "رمان انتهای سادگی"



کتاب انتهای سادگی نوشته م. بهارلویی"

 مریم دختر ساده ای از یک خانواده فقیر، دل به نگاه سبز و حرفهای عاشقانه بابک پسرعموی سمیرا دوست صمیمی و همسایه اشان میبندد. ولی با ورود امیر شایان پسرخاله بابک و همسایه جدید مریم ، امیر به شدت سعی میکند مریم را از بابک دور کند و دائما در مورد رفتارهای بابک به او هشدار می دهد ولی مریم نمی پذیرد تا روزی که بابک به جای او سمیرا را برای ازدواج انتخاب میکند و بدتر از ان می فهمد که در تمام این مدت که به او اظهار عشق میکرده ،همزمان برای سمیرا هم نقش یک عاشق دلخسته را بازی میکرده ولی ......

داستان کوتاه وآموزنده

دو دوست قدیمی در حال عبور از بیابانی بودند. در حین سفر این دو سر موضوع کوچکی بحث میکنند و کار به جایی میرسد که یکی کنترل خشم خودش را از دست میدهد و سیلی محکمی به صورت دیگری میزند. دوست دوم که از شدت ضربه و درد سیلی شوکه شده بود بدون اینکه حرفی بزند روی شنهای بیابان نوشت:« امروز بهترین دوست زندگیم سیلی محکمی به صورتم زد.»آنها به راه خود ادامه دادند تا اینکه به دریاچه ای رسیدند. تصمیم گرفتند در آب کمی شنا کنند تا هم از حرارت و گرمای کویر خلاص شوند و هم اتفاق پیش آمده را فراموش کنند. همچنانکه مشغول شنا بودند ناگهان همان دوستی که سیلی خورده بود حس کرد گرفتار باتلاق شده و گل و لای وی را به سمت پایین میکشد. شروع به داد و فریاد کرد و خلاصه دوستش وی را با هزار زحمت از آن مخمصه نجات داد. مرد که خود را از مرگ حتمی نجاتیافته دید، فوری مشغول شد و روی سنگ کنار آب به زحمت حک کرد:« امروز بهترین دوست زندگیم مرا از مرگ قطعی نجات داد. » دوستی که او را نجات داده بود وقتی حرارت و تلاش وی را برای حک کردن این مطلب دید با شگفتی پرسید:« وقتی به تو سیلی زدم روی شن نوشتی و حال که تو را نجات دادم روی سنگ حک میکنی؟»مرد پاسخ داد:
« وقتی دوستی تو را آزار میدهد آن را روی شن بنویس تا با وزش نسیم بخشش و عفو آرام و آهسته از قلبت پاک شود. ولی وقتی کسی در حق تو کار خوبی انجام داد، باید آنرا در سنگ حک کنی تا هیچ چیز قادر به محو کردن آن نباشد و همیشه خود را مدیون لطف و بدانی.»

عضویت رایگان


عضویت رایگان به مناسبت نیمه شعبان 

روز سه شنبه مورخ یازدهم اردیبهشت ماه

معرفی کتابخوان ماه اردیبهشت



برای آشنایی بیشتر با کتابهای این طرح  بر روی عکس کلیک فرمایید